Sunday, October 24, 2004

نظر بدين

سلام برام لطفان نظر بذارين

Monday, October 18, 2004

ماجرا ضربدري

سلام
اميدوارم که سلامت باشين
من چندروزي نبودم بنويسم يعني حوصله نوشتن نداشتم
اين بار ميخوام داستاني درمورد سکس ضربدري بنويسم
اين داستان رو يکي ازدوستان برام فرستاده اميد وارم که از خواندن آن
لذت ببريد وکمکي به کساني کونه که اين جورسکس رو دوست دارن.
سلام
من توي يک سي دي که ازدوستانم گرفتم مطالبي از سايت سکاف بود ولي الان اين سايت به طور کلي فيلتره خلاصه توي اين سي دي مطالبي
درموردسکس ضربدري بود من اول از اين کلمه تعجب کردم چون تا حالا حتي يک با اين کلمه را نشنيده بودم بعد که مطالبو خوندم احساس بدي پيدا کردم چون سکس ضربدري معمولا مربوطه به زوجهاميباشد اول بدم اومد ولي بعد از چند روز دوباره من به خوندن ان حوس پيدا کردم تا اينکه جوري شوده بود که اکثر روزها به ان فکر ميکردم البته درمواقع بيکاري . خلاصه به اين روش خيلي الاقه پيدا کردم.
من 29 سالم وهمسر خوشکل وگلم 26 سالشه خيلي زن گليه منکه به دون اون حتي يکروزم نمي تونم دوم بيارم اسم من اميد و اسم خانمم مريم.
مدتي دلم مي خواست که اين چيزي که باهاش اشناشده بوديمو به او همبگم ولي نمدونستم که او چه جور با اين مسعله برخورد ميکونه من وزنم خيلي با هم رفيقيم وهمه چيزو به هم ميگم مثلا اون مي دونه که تو من تو مان مجرديم باکي دوست بودم ومن هم همين طور وخيلي چيزهايه ديگه تا اينکه يک روز من به خونه امدم ديدم پاي کامپيوتره رفتم ديدم داره اين مطالب سکافو مي خونه ولي هنوز به اين قسمتاش نرسيده که درمورد ضربدري خلاصه مننشستم گفت اين کوجابوده من بهش گفتم که اينو ازدوستم گرفتم وموسو ازتودستش دراوردم واوردم رو مطالب ضربدري خلاصه مشغول خوندن شودمن رفتم بيرون چون از بست توي اين مدت اينارو خونده بودم کاملا ازبربودم موقعي که برگشتم ديدم چنان داره ميخونه که ديگه حاليش نيستکو جاهست خلاصه رفتم گفتم من از دل درد موردما نمي خواهي به ما شام بدي گفت الان من رفتم پهلوش ديدم داره ميخونه يک بوسه برسرش زدم ويکي از لپاشو گرفتم وديگه خوندن مطالب تمام شوده بود بلندشود گفت عجب چيزي اين ديگه خلاصه تا يک مدت درمردش حرف مي زديم تا اينکه گفتم ميخوهي امتحان کونيم گفتش نميدونم ته که بعد ازچند روز گفت اميد راستش دوست دارم ولي از بعدش مي ترسم رابطه مون بد بشه واز هم ديگه تا اينکه من او از هم اطمينان پيدا کرديم و ديگه ميتونيم با هم اين کار ناتموم انجام بديم مونده بوديم که کيو پيدا کونيم توي يک مهموني که خونه يکي از دوستام بوديم هموني که سي دي رو ازش گرفته بوديم من زنم بوديم چند تا از رفقايي ديگه که اونام بازناشون بودن تو انها من ورفيقم با زنامون از همشون کچيکتر بوديم وما فقط بچه نداشتيم بقيه داشتن بعداز خوردن شامو رخسيدنو خوردن قردادان همه رفتن من بودم زنم واون بودو زنش من اون از کلاس اول راهنمايي با هم دوستيم وزن من با زن او از کلاس سوم راهنماي تا اول دبيرستان با هم همکلاس بودن ولي دوستي باهم توي حد سلامو عليک بوده .
خلاصه بعداز کمک کردن زنم وخودم به اونها خونشونو مرتب کرديم ومدتي حرفزديم و قرار شد برا مسافرتي که ميخواستم به شمال برم برا کارام امنا هم بيان من با دوستم خيلي شوخي ميکونيم وخيلي هم سر بسر زناي همديگه مي زاريم وخلاصه جوريم تا اينکه شوخيهاي ما گاهيهم به مساعل ناموسي ميرسه ولي کم بود تا من بهش گفتم بچه اين سيدي چيه که به من دادي زنم ميخواست بکوشتم خنديد وزنم گفت اي راست ميگي تو جونه خودت تا زنش پرسيد کدوم سيدي بهشگفتيم اون گفت هان اون ضربدري هاشو خوندي مريم چه با هاله امير از تعجب شاخ در اورده بود که زنش اينقدر دارهداره بي حيا ميگه وگفته اينم خوده موني شود خلاصه اونشب اولين شبي بود که ما چهار نفر اينقدر باهم يکي شوديم وهمه حرفيميزديم تا اينکه ما ديگه ساعت 2 بود که رفتيم خونه وتاساعت 9 صبح خواب بوديمکه بازنگ تلفن که اميربود بيدار شوديم و ديدم ميگه مگه نمياي بريم برازمبنه اخه قرار بود من با امير يک تيکه زمين بخريم اخه گهگاهي ماباهم شريکي مامله زمين ميکونيم خلاصه رفتيم وزمينو باهم خريديم ودر راه دمورد ديشب واون ماجراها حرف ميزديم وقرار مسافرتو گذاشتيم من بايد فردا ميرفتم ولي نه اون وزنش ونه زنه من بدلايلي نمي تونستن بيان قرار شود من برم که به کارم برسم واونا 3تاي با هم بيان من فرداصبح ش رفتم موقه رفتن به زنم گفتم اگه تو شمال با اميرو ندا جور بشه حاضري گفت اره چون هم اونا مطمعنند وهم کاملا با هم يکي هستيم گفتم پس صفابده حسابي قرارشود عصر بره خونه امير که فردا باهم بيان شمال من رفتم وکارمو کردم و ويلاي اجاره کردم تو انزلي وديگه ساعت حدود ده شب بود که به موبايل زتم زنگ زدم گفتم کوجايي که گفت خونه ندا اينا امير نبود زنه من از لز يا همجنس بازي زن بازن خيلي خوشش مياد منهم خيلي خوشم مياد گفتش که با ندا يکمي همديگرو ماليدن گفتم شيطون کار خودتو اقبت کردي گفتش اره اخه ندا خيلي خوشکله وکلاس پرورش اندام ميره وهيکل توپ خوبي داره ادماز ديدنش کيف ميشه البته به پاي زن من که نمي رسه ( برا شو خي) خلاصه شبو خابيديم صبح يخورده کار داشتم انجام دادام دوربر عصر بود که امير زنگزد گفت که ماانزلي هستيمادرسو دادم امدن پهلوي من من يخورد سرما خورده بودم تا زنمو ديدم ديدم داره از شهوت ميميره اخه مو قعي که شهوتي ميشه يه جوريهخلاصه من بامير رفتيم شام خريديم وامديم زنادوتاشون با تاپ وشلورک بودن من اميراز تعجب ماتشوديم چون فقط گاهي زناي همديگرو باتاپ استين کوتاه ديده بوديم چه برسه نيم تنه وشلوارکخلاصه شب که شد هر چهارتامون شهوت توي چشاي همديگه ميديدم ولي نمي تونستيم اونو از هم بخواهيم تا اينکه ندا ورقو اورد وشروع به فال گرفتن کرد من هم انتنو روشن کردم اخه ويلا ماله يکيه که همه چي توشه ومن چون اونو ميشناختم ازش اجاره کردم البته اونم منو ميشناسه خلاصه اول روي ايران تيوي بود من دادم به امير کنترول رو وبا مريم نشستيم پاي فال ندا جون زن من گاهي مشروب ميخوره رفت مشروبو اورد و خورديم ندا نمي خره خلاصه با اميرو مريم به مکافات ب او همو داديم خورد وامير هي با انتن ورميرفت تا امد روي کنال فيلم نيمه داشت نمي دونم اسمش چي بود که خلاصه نشستيم پاي انتن وحکم بازي کردن قرارشود که حرکه باخت بازنش لخت بشن همون مست بوديم که دست اول رو زودي منو مريم باختيم راستي اين شرطو مريم ندا گذاشتن من کهزودي لباس شلوارمو در اوردم مونده بود شورتم که زنا بازم باهم قرارداد تازهي رختن که شورت پامون باشه مريم هم که از خدا خاسته گفت که من بايد بارخس لخت شم اخه رخس خوشکلي ميکونه وقتيکه ديگه هم مست باشه وهم حشري که ديگه جاي خود داره خلاصه لخت شود ولي شورت پاش بود امير که راست کرده بود ازدين زن من شورتي هم که پاش بود توري بودوزيرش اون مريم کوچلوش که معلوم بو يه کم حم خيس بود اب توي واژنش راه افتاده بودبعد از دوباره يک دسته ديگه گذاشتيم به اين که اگر ماباختيم هرکاري اونا گفتن واگراونا باختن لختبشن مثل ما که اوندست 6 گيرشوديم بعداز 13 باربازي مابرديم اونا لختشودن عجب کوسي بود اين ندا منکه نمي تونستم چشم از روي اون وردارم امير که سيخبو کمي هم شرت ابيش خيس بود وندا هم شورت سورتيش قشنگ خيس بود امي ر به من گفت خورديشا گفتم چي گفت ندا رو ميگم من خنديدم همه خندشون گرفته بود ديگه هممون خسته بوديم که اون شبکه شروع بگذاشتن يک فيلم سوپر کرد همه مست بودن که ديگه کامل حشري شوديم امير يکدفع پاشيد تلوزيون خاموش کرد ودست ندارو گرفت وشروع کردن رخسيدن مريم پکربود دستمو گذاشتم روپاش بهش گفتم چته ديگه هم اون پکريش گرفته بودمنو مريم رومبل بوديم سرم روبه مريم بود و حواسم به ندا وامير نبود ديدام مريم داره متعجبانه داره اونا رونگاه ميکونه من برگشتم ديدم که ندا داره برا امير ساک ميزنه ديگه دوينه شوده بودم از اينهمه شهوت شروع کردم به خردن سينه هلي مريم و بعد کوسش که ديم مريم سرخ شوده يک لحضه به خودم امدم ديدم ندا وامير لخته لخت دارن منو مريم و نگاه ميکونن
ندا گفت نخور تموم ميشهها برا بعدا هم بزار خلاصه منهم بيشتر خوردم تا اينکه ديدم ندا ومريم دارن همديگرو ميخرن ولب ميگيرن و مريم يک لحضه ديم ار ضا شود و چند تکون خورد و جيقي کشد تمام ابشو خوردم من خستم بود همونطر ولو ششدم روزمين ديدم نداامد وشروع کرد کيرمو خوردن وامير از عقب کرد تو کون ندا مريم بعداز د ه دقيقه اي به ما پيوست و رفت زير ندا وکوسشو خورد من داشتم ميومدم کيرمو کشيدم بيرون از دهانش ديدم امير داره يواش يواش با کوس مريم بازي ميکونه واز غقب ندا کشيد بيرون و مريمو بلند کرد انداخت رو مبل ومريم شروع به ساکزدن کرد ندا هم ازدوباره وحشيانهه تر بعداز ديدن صحنه ساک زدن مريم برام ساکزد منهمش داشتم اون دوتا رونگاه ميکردم که ندا گفت سکس مريم برات خيلي جاله گفتم اره گفتم تو چي گفتمن اره من ندارو بلن کرد م انداختم رومبل گفتم چنان حالي بت بدم که يادت نره و اول کوسشو خوردم وبعد محکم کرم توکوسش مريم که گاهي ازکون نمي داد کم ميشود که از کون بده امير داشت سوراخ کونشو ميليسد که يک دفع امير با قدرت هرچه تمامتر کيرشو کرد توي کون مريم چنان دادي زد مريم که همه سالن رو ورداشته بود بعداز چندبار ديگه اروم شده بود وديگه لزت ميبورد تامريم دوباره ارضاشود که امير گفت منتو ازاينا قويتريم مگه نه گفتم اره امير چند ققهاي کيرش
تو کون مريم بو که کشيد بيرون مريم بيهوش بود بعد امد کيرشو داد به ندا که بخره من محکم هي از کوس اونو ميکردم که ديدم که ندا کوسش داغ شود ندا خيلي دير امده بودبيحالشودهبود ندا و من کيرمو کشدم بيرون کردم تو کونش امير ميگفت اخجون اجب ميخري که من ديگه امدم وريختم تو کونش اميرهم امد وريخت توي داهان ندا و ندا تمام ابشو خوردمن ديگه نانداشت خودمو انداختم رومبل کنار مريم مريم تازه بهوش امده بود امير وزنش هم همونطر ولوبودن روزمين بعداز چند دقيقه ازدوباره مريم داشت برام ساک ميزد گرفتمشتو بغلم وبوسيدمش داشت گريه ميکرد نمي دونم چرا بعد از دوباره شروع به خردن کرد برام وبعد امد نشست روکيرم کهتا اونروز اينقدر بزرگنشده بود بالا وپاين رفتن ديگه داشتم ديونه ميشودم که اميرو ندا هم امدن پهلو مون نداهم همين کارو بااميرکردوبعد من مريمو بلن کردم و از پشت ندارو کردم ندا دوتا کير تو خودش داشت بعجاهامونوعوض کرديم ندا خوابيد رو امير منم از کوس کردمش تا اينکه ندا ارضاشد
برعکس اينبار زود مريم همداشت با کوسش بازي ميکرد وسينه ندارو مي موشت که من از ندا کشيديم بيرون ومريمو کشيدم رو خودم واز عقب نشست رو کيرم وندا که از زور شهوت بيهوش بود امير به زور ازش کشيد بيرون امد از کوس مريم منو کردمريم ميگفت منوبکنين جرم بدين من از اين حرفاش تعجبم بورده بود که ديدم دارم منفجرميشم وتمام ابمو ريختم تو کونش مريم چند تکون خورد وجيق کشيد واميرم امد وتمام ابشو ريخت تو کوس مريموافتاد بين مريم و ندا صبح که از خواب بيدار شدم ديدم هر چهارتاهيمون لخت بغل هم خوابيديم رومبل و بعد مريمندا بيدارشدن وبعدامير که البنه ديگه ظهربود نه صبح خلاصه توي اين چند روز همش ماسکس ضربدري داشتيم . بعدش فهميدم که اميرو ندا بجز ما به همريش وخواهر زنش قبلاسکس ضربدري داشتن ما هنوز باهم دسته کم ماهي يکبار سکس ضربدري داريم اخرين بارهم هفته قبل بود . منو مريم بعداز اين ماجرا باهم خيلي صميميتر شوديم وهنوزهم نشوده که درمورد اين مسعله بخواهيم ازهم برنجيم .
قربون همتون برم.......................................................................................................
لطفا نظر يادتون نره

Saturday, October 16, 2004

سکس ضربدري

سلام
من به هيچ وجع دوست ندارم که بگم سکس خوبه يا بخوام افکار خودمو به ديگران منتقل کونم.
هرکس عقل داره وخدا جون عقلو برا فکرکردن وتصميم گرفتنوپيداکردن راه خوب رو از راه بد گذاشته من خودم سکس رودوست دارم يانه به خودم مربوطه واميدوارم که کساني که اين مطالبو ميخونن از سکس که غذايي روح انسان ميباشد به اندازه کافي لذت ببرن و اگر سکس را دوست دارن باعث شود که در روابطه سکسيشون تحولي پيداشود .

hi

Thursday, October 14, 2004

سلام

Friday, October 08, 2004

سلام

سلام

Thursday, October 07, 2004

سلام

من نبودم تازه امدم برای من پیام زارین منونن میشم

Sunday, September 26, 2004

سلام

خاطره يك نفر با دختر خالش
اون دوسال از من بزرگتره وقتی که بچه بوديم زياد با هم بوديم تا اينکه يه کم بزرگتر که شدم .اون جلوی من لباسای تنگ و چسبون ميپوشيد و يا اينکه جلوی من لباسش رو عوض ميکرد و منم که تازه فهميده بودم که دختر چه نعمت گرانبهايی هستش از فرصت استفاده ميکردم و قشنگ تمام بدنش رو ورانداز ميکردم واقعا وقتی او پستونهای قشنگش رو زير کرستش ميديدم دلم ميخواست تا جايی که ميتونم بخورمشون .يا اينکه وقتی پر وپای سفيدش رو ميديدم يا کونش رو از خودم بيخود ميشدم ولی انگار اون اصلا به اين چيزا اهميت نميداد و منم ازاينکه سر صحبت رو از سکس باز کنم ميترسيدم و لی هميشه تو ذهنم کس توپول و سفيدش رو ليس ميزدم.يه دفعه که من داشتم توی اتاقم با اينترنت کار ميکردم و چت ميکردم بدون اينکه من بفهمم اومد توی اتاقم وقتی که فهميدم يه نفر تو اتاقه از ترس داشتم ميمردم چونکه يه دستمم توی شورتم بود و داشتم سکس چت ميکردم وبا يه دختره حرف ميزدم(البته اين رو بگم که توی رومهای ايرانی ها هيچ دختری رو نميشه پيدا کرد که ويس و وبکم داشته باشه اگه زبانتون بدک نيست برين تو رو مهای خارجيا حالشو ببرين) اره همچين که ما مشغول بوديم برگشتم ديدم که سعيده پشت سرم واساده.دست و پام رو گم کرده بودم .ولی اون با خونسردی کامل چيزی رو که هميشه دوست داشتم بشنوم گفت.گفت که چرا اين همه خودتو زجر ميدی مگه دختر خالت مرده که با اين خارجيا داری ميچتی.من همين جور ماتم برده بود که دارم خواب ميبينم يا اينکه منو سر کار گذاشته.ولی اومد جلو .منم که فهميدم نه ايندعه شانس بهم رو کرده مثل ادمای قحطی زده که غذا پيدا ميکنن پريدم و شروع کرديم به لب گرفتن واقعا که عجب لبای گرمی داشت .همين که داشتيم لب ميگرفتيم و من گردنشو ليس ميزدم پيرهنش رو از تنش در اوردم و با دستام شروع کردم به ور رفتن با اون پستون های بزرگ و سفيدش .کرستش رو سريع بدون اينکه بفهمم چطوری در اوردم و شروع کردم به خوردن پستونش .وای که حالی داد واقعا همونی بو دکه فکشو ميکردم.کيرم راست کرده بود اساسی بعد چند دقيقه که روی پستوناش افتاده بودم اون يواش يواش اوماد پايين و شروع کردبه دراوردن شلوارم و شورتم.و شروع کرد به ساک زدن کيرم.وای داشتم ميمردماز هيجان ديگه داشت ابم ميومد بهش گفتم الان ابم مياد.اون بس کرد و رفت رو تخت دراز کشيد منم پشت سزش رفتم و شلوار رو در اوردم و يه کم ار رو شورت با کسش ور رفتم و تو دستم گرفتم کسش رو.يه کس توپول خوشگل .شورتشو دراوردم و شروع کردم به خوردن و ليس زدن کسش.يه کس بدون موی صورتی.هرچی بيشتر ميخوردم اه و اوه اون بيشتر ميشد و داد و هوار راه انداخته بود تا اينکه ديگه طاقت نياوردم و ميخواستم مثل ديوونه ها بکنم تو کسش که با ترس گفت من هنوز دخترم .منم سريع مثل اينا که ميخواد يه کاری رو تموم کنه کيرم رو کردم تو کسش.وای که چه حالی ميداد.اوايل يه کم سخت ميرفت تو و داد و هوار سعيده به هوا رفته بود ولی بعد يه مدت همه چی عادی شد . تا اينکه ابم داشت مياومد کيرم رو در اوردم و ريختم رو کمرش.بعد با هم رفتيم حموم و اومديم و يه چند دقيقه ای دراز کشيديم.(البته بگم که ابن فرصت استسنائی در نبود داييم توی دفتر کارش که ميشه گفت يه جوراييی زير خونه ماست رخ داد من توی شرکت اوخاطره يك نفر با دخترخاله اشاون دوسال از من بزرگتره وقتی که بچه بوديم زياد با هم بوديم تا اينکه يه کم بزرگتر که شدم .اون جلوی من لباسای تنگ و چسبون ميپوشيد و يا اينکه جلوی من لباسش رو عوض ميکرد و منم که تازه فهميده بودم که دختر چه نعمت گرانبهايی هستش از فرصت استفاده ميکردم و قشنگ تمام بدنش رو ورانداز ميکردم واقعا وقتی او پستونهای قشنگش رو زير کرستش ميديدم دلم ميخواست تا جايی که ميتونم بخورمشون .يا اينکه وقتی پر وپای سفيدش رو ميديدم يا کونش رو از خودم بيخود ميشدم ولی انگار اون اصلا به اين چيزا اهميت نميداد و منم ازاينکه سر صحبت رو از سکس باز کنم ميترسيدم و لی هميشه تو ذهنم کس توپول و سفيدش رو ليس ميزدم.يه دفعه که من داشتم توی اتاقم با اينترنت کار ميکردم و چت ميکردم بدون اينکه من بفهمم اومد توی اتاقم وقتی که فهميدم يه نفر تو اتاقه از ترس داشتم ميمردم چونکه يه دستمم توی شورتم بود و داشتم سکس چت ميکردم وبا يه دختره حرف ميزدم(البته اين رو بگم که توی رومهای ايرانی ها هيچ دختری رو نميشه پيدا کرد که ويس و وبکم داشته باشه اگه زبانتون بدک نيست برين تو رو مهای خارجيا حالشو ببرين) اره همچين که ما مشغول بوديم برگشتم ديدم که سعيده پشت سرم واساده.دست و پام رو گم کرده بودم .ولی اون با خونسردی کامل چيزی رو که هميشه دوست داشتم بشنوم گفت.گفت که چرا اين همه خودتو زجر ميدی مگه دختر خالت مرده که با اين خارجيا داری ميچتی.من همين جور ماتم برده بود که دارم خواب ميبينم يا اينکه منو سر کار گذاشته.ولی اومد جلو .منم که فهميدم نه ايندعه شانس بهم رو کرده مثل ادمای قحطی زده که غذا پيدا ميکنن پريدم و شروع کرديم به لب گرفتن واقعا که عجب لبای گرمی داشت .همين که داشتيم لب ميگرفتيم و من گردنشو ليس ميزدم پيرهنش رو از تنش در اوردم و با دستام شروع کردم به ور رفتن با اون پستون های بزرگ و سفيدش .کرستش رو سريع بدون اينکه بفهمم چطوری در اوردم و شروع کردم به خوردن پستونش .وای که حالی داد واقعا همونی بو دکه فکشو ميکردم.کيرم راست کرده بود اساسی بعد چند دقيقه که روی پستوناش افتاده بودم اون يواش يواش اوماد پايين و شروع کردبه دراوردن شلوارم و شورتم.و شروع کرد به ساک زدن کيرم.وای داشتم ميمردماز هيجان ديگه داشت ابم ميومد بهش گفتم الان ابم مياد.اون بس کرد و رفت رو تخت دراز کشيد منم پشت سزش رفتم و شلوار رو در اوردم و يه کم ار رو شورت با کسش ور رفتم و تو دستم گرفتم کسش رو.يه کس توپول خوشگل .شورتشو دراوردم و شروع کردم به خوردن و ليس زدن کسش.يه کس بدون موی صورتی.هرچی بيشتر ميخوردم اه و اوه اون بيشتر ميشد و داد و هوار راه انداخته بود تا اينکه ديگه طاقت نياوردم و ميخواستم مثل ديوونه ها بکنم تو کسش که با ترس گفت من هنوز دخترم .منم سريع مثل اينا که ميخواد يه کاری رو تموم کنه کيرم رو کردم تو کسش.وای که چه حالی ميداد.اوايل يه کم سخت ميرفت تو و داد و هوار سعيده به هوا رفته بود ولی بعد يه مدت همه چی عادی شد . تا اينکه ابم داشت مياومد کيرم رو در اوردم و ريختم رو کمرش.بعد با هم رفتيم حموم و اومديم و يه چند دقيقه ای دراز کشيديم.(البته بگم که ابن فرصت استسنائی در نبود داييم توی دفتر کارش که ميشه گفت يه جوراييی زير خونه ماست رخ داد من توی شرکت اون کار ميکنم دختر خالم هم منشی اونجاست

سلام

سلام اميد وارم خوب باشين

من ازاين به بعد براي شما مطالبي ميگم برام نضر بزارين

سلام

خوبين سلامتين